۱۳۹۲ فروردین ۱۱, یکشنبه

با اشک, شب ..

  
بـاشــد, بـه بـــاد می‌سِــپُرم, آرزوت را
با خود به خاک می‌برم آن رنگ و بوت را
تا چشم می‌نهم به هم, آیی, چو وا کنم
رفتــــی و چــــاره‌ای نتــوان جستجوت را
حیــران به شهــر می‌پلکم در تمام شب
شـــاید بَــــرَم ز یـــاد سـیاهـی مــوت را
خــانه هنـــوز دَرهَم و البسه بَرهَم است
دَرهَــم‌کِشــی دوباره چو بینی تو, روت را
غــیــر از صـــدای مـــادرِ مهسـا ز پنجره
چــیــزِ دگــر نمی‌شــکند این ســکوت را
دل را امیـــدِ آمــدنـت , سبـــز مـی‌کنـــد
تـــوی حیـــاط هـــم, تـنِ پرشاخه توت را
چیـزی عـوض نگشته به جز آنکه نیستی
تا بشـنـــوی سـروده‌ی ایـن قصــه‌گوت را
بــی‌تـــو بهــــار آمــــد و پاییــــز هم رِسَـد
یـــادش بخیــــر,  دلخوشـی گفتگـــوت را

۴ نظر:

  1. وقتی می آیی
    خاری به پای سکوت می خلد...

    پاسخحذف

  2. در انتهای خاطره, گویی شکسـته باز
    انـدوه مـرگِ شـب‌پره, بغـضِ گلـوت را

    این بیت هم در غزل بود و خودم باهاش حال میکردم اما موقع ادیت با خودم گفتم:آخه خنگلول این بیت اصلا به چیِ کی یا به کیِ چی ربط داره؟ نه, نقی‌وکیلی خودت بگو..و خودم پاسخ دادم: برو بابا دلت خوشه, اصلا کی میخونه شعرت رو؟ حالا اومدیم و چارتا هم خوندن, کی اهمیت میده؟ این ملت به چیزایی که به جون و عمرشون بستگی کامل و مستقیم داره اهمیت نمیدن چه برسه به یه بیت بی‌ربط وسط یه غزل بی‌ربط از یه آدم بی‌ربط.. و باز یقه‌ی خودم رو گرفتم که: خوب که چی؟ به فرض هم که درست بگی و کسی اهمیت نده, خودت هم اهمیت نمیدی یعنی؟ پس دیگه لطفا زر زر نکن در مورد بیسوادی این و اون خوب؟ نازبشی الهی ..
    و اینگونه شد که بالاخره خودم روی خودم رو کم کردم و بیت رو حذف.. اما ازاونجا که هنوز هم چشمم دنبالشه اینجا گذاشتمش ..کی به کیه, شاید هم یکی خوشش اومد.. دیگه مهم نیست واقعا..

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اتفاقآ بیت زیبایی هم هست و چرا بی ارتباط؟ درواقع توصیفی است از وجهی از اندوه شاعر و شب پره میتونه استعاره از خیلی چیزهای دیگه باشه.

      حذف
  3. "شب‌پره‌ها حاملان غبار طلایی معرفتند که روی بالهای آنهاست" دون‌خوان‌ماتوس

    پاسخحذف