سیـزدَهَم عزیزِ دل, بیتو به در نمیشود
"داغ
تو دارد این دلـم, جای دگر نمیشود"
نحسـی مـا زمـا بُـوَد, نیسـت گناه این و آن
ماه و ستاره هموطن, موجبِ شَر نمیشود
گـر هـمه عمر خود کـنی, نـذر و زیـارت و دعا
کـاخِ تـباهـی و ســتم, زیــر و زبــر نمـیشود
تـا نکــنیــم چــارهای, تــا نشــویــم مــا یکـی
شـامِ سیاه ایــن وطن, صبح سحر نمیشود
این غزل کوتاه رو (البته با مساعدت مولاناجلالالدین ملقب
به رومی) روز سیزدهبهدر بصورت آنلاین در فیسبوک گفته بودم و الان هم نمیدونم چرا (شایدم بدونم دلم نخواد بگم,زوره مگه؟)تصمیم گرفتم بزارمش
اینجا.. کمی از دهن افتاده,میبخشین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر