۱۳۹۳ فروردین ۴, دوشنبه
ما بیغمان مست ..
لابد میپرسید علت
چی بود بالاخره.. چرا از هم جدا شدید؟.. شاید هم فکر میکنید دلیلش رو میدونید..
حتما یکیتان به آن دیگری خیانت کرده یا از هم خسته شده بودید و غیره.. بذارید
راحتتون کنم، هرچه و دقیقا هرچه حدس در این مورد بزنید غلط خواهد بود چون اصولا
برای شما امکان حدسی حتی نزدیک به درست وجود نداره.. این حیطهایه که خودم هم با
اکراه واردش میشم اما برای اولین بار سعی میکنم کلیاتی ازش بنویسم تا بعدها اگر
شد بیشتر بازش کنم..
علت جدایی ما از
هم خیلی ساده و پیچیدهست.. ما از هم میترسیدیم یا بهتر بگم ما از باهم بودن میترسیدیم..
البته اون بیوفای رذل چون زن بود و زنها اصولا ضعیفه هستند و نسبت به مردان آسیبپذیرتر
طبیعتا ترسش هم بیشتر بوده..
اما اینکه چرا از هم میترسیدیم مربوط به سایکولوژی افراد دوشخصیتی میشه که
توضیح خواهم داد یا دستکم سعیم رو میکنم..
ببینید، وقتی دو
آدم نرمال و معمولی در ارتباط قرار بگیرند اوضاع به آرامی یا به
سمت بهترشدن یا برعکس پیش خواهد رفت و نهایتا یا باهم میمانند و یا خیر.. والضالین
حال اگر یک طرف
دوشخصیتی و طرف دیگر نرمال باشد، مثلا مثل ارتباط من و دوستاندختر ماقبلآخرم.. در این نوع ارتباط طرف نرمال به شدت جذب شخصیت پیچیده، غیرقابل پیشبینی و چندقطبی دوستش خواهد شد که به اشتباه اون رو عشق تصور میکنه ولی پس از مدتی(کم یا زیاد ولی نه خیلی زیاد.. بستگی به شدت خنگی طرف داره) او رو فردی غیرقابل اعتماد، کاملا بیثبات و حتی خطرناک مییابه و واقعا
نمیدونه چه خاکی باید به سزش بریزه یعنی دچار سردرد،تهوع و گهگیجه مزمن میشه (و فکر میکنه عجب شانسی آورده که طرفش رو زود شناخته..حتی اگر زود هم نشناخته باشه.. اصولا زنها نمیتوانند معنی زود رو درک کنن به نظر حقیر) و نهایتا هم فرار را برقرار ترجیح داده و میزند.. به چی؟.. به چاک دیگه ابله.. و البته طرف دوشخصیتی هم اگر از طرف خوشش آمده باشه(اوهوم اوهوم) دائما سعی میکنه ادای آدم حسابیها را درآورد و درواقع سر طرف را گول مالانده! و شیره بگذارد! که البته تلاشی مذبوحانه و از نوع کوباندن آب در هاونست و دستآخرکار زیادی از دستش برنیامده و رابطه بیرابطه..// سوالای مسخره میکنیدا.. خوب اگر از طرف خوشش نیامده باشه که معلومه دیگه یک فروند سیـ .. ـکتـ .. ـر کادوپیچیشده باروبان وتشکیلات و اینا در بشقاب گذاشته و با احترام تقدیم طرف میکند .. همه چیزو باید به اینا گفت.. بدبختی داریم واقعا..
و اما.. اما.. بیگبنگ وقتی رقم خواهد خورد که دو طرف ماجرا دو روانی دوشخصیتی از آب دربیان(یا ابرفرضالاباث) اینم بگم که طبق تجربیات بنده دوشخصیتی مونث اصولا موجودی نادر و کمیابه (و من قبلا فکر میکردم اصلا نسلش منقرض شده ولی نشده بود).. بنابراین امکان
بروز چنین فاجعهای هم بسیار اندکه اما به قول آن همشهریمان: ما که استحضار دارین، کردیم و شد.. به همین سادگی و بلاهت..
خلاصه اینکه ما همدیگر رو دوست
داشتیم و فکر میکنم داریم و خوب همزمان هم نداشتیم و نداریم.. ما از باهم بودن و
همچنین بیهم بودن متنفریم.. ما به همان شدت که دلمان برای هم و تمام دیوانگیهایی
که داشتهایم تنگ میشود، از باهم بودن و دست به دیوانگیهای جدید زدن منزجر و بیمناکیم.. ما در واقع از هم و از باهم بودنمان
هراسناکیم و البته اون بیوفای پتیاره بیشتر.. :)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر