۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

تا هست..



                 عروس صدباره..
                 زین‌پس، جز خشم ..
                نخواهمــت ستـــود ..
            
                 تا بــاد..
                نخواهمت سرود ..
                 رقصنده‌ی واپسین مرگ ..

                 تا هســت ..
               سهم من یأس.. آن تو حسرت ..


۱۳۹۳ اردیبهشت ۹, سه‌شنبه

اعجاز ..



اینگــونه تـا بـه عشـق خود ابـــراز می‌کنی
اعجــــاز می‌کنـــی، فقـط اعجــاز می‌کنی

گاهــی که مثــل مـاه دل‌انگیــــز می‌شوی
با عشــوه‌هــای مسخــــره آغـــاز می‌کنی

دل را بــه آسمـــان ‌بــری و مـی‌زنـی زمین
وقتــی زعشـقِ مـرده سخن سازمی کنی

یــک روز در بـبـنـــدی و مــــا را بــرون کنی
فــــرداش لای پنجــــره را بـــــاز مـی‌کنـی

ســـربـاز پیــک و بی‌بی دل.. حکم گیشنیز
بـــازی مــــرگ بــا ســـر ســربــاز می‌کنی

یکبــــار بــا خــــرابــــی مــــا دلبــری نکن
جـداً بـــه قصـــد کشتـن مـا ناز می‌کنی؟!

گیج و خراب ومست ومشنگیم و دلخوشیم
ما را دهـــــان بستـــــه، چرا بــاز می‌کنی؟

از آن لبــــان نـــــاز بــــده بــوســه‌ای .. برو
لجبـــازی بـــــا مـــــنِ خــرِ لجباز می‌کنی؟

سیفون کشیده‌ای به من وهرچه عشق بود
حـــالا بـــه یــاد و خـاطره دمساز می‌کنی؟

تـــا تخـــم‌مرغــی، قدقد مرغـان مکن عزیز
فاطـــی نگشتـــه دعـــوی النــاز می‌کنی؟

تسخـــر نـــــزن به لکنـــت پاییـــز برگ‌ریــز
بیچــاره،.. هــجو حافـــظ شیـــراز می‌کنی!


۱۳۹۳ فروردین ۲۲, جمعه

تا دسته ..



شاه من، هیـچ مخـور غصـه و وارسـتـه بیا
شــده‌ام در طلبـت، جان رضـا، خستـه، بیا

پـای بر عـرش بنـه ، ای بُــتِ شــاه‌الللهـی
بیــش از ایــن ناز مکن، پسته‌ی دربسته بیا

همچـــو بــابــات مـزن زور کـه گافی ندهی
حیلـه‌فـرمـای شـها، نــوکــر و وابسـتـه بیا

سنگ‌پــا را هــوس گانــدی و مانــدلا کُشت
آه، ســربــاز وطـن .. رهبـــر برجستــه، بیا

سوی ملت نکنی پشت کـه انگشت شوی
گرچه چون گل همه رویـی، گل نورسته بیا

مــوش کـورت بخــورد تـا که نداند چه گهی
می‌خورد.. بهـر دل مــوش زبـان‌بسـته، بیـا

عجـله هــم منمـــا، پیـــرو ابلیـــس مبـاش
همـچـو طاووس،خرامان، شُل و آهسته بیا

حـرف پاییـز مکن گوش که ابلیس هم‌اوست
خواهی آن چیز که دانی خوری تا دسته، بیا
... 


۱۳۹۳ فروردین ۲۱, پنجشنبه

بی‌عملی ..



بــرو ای زاهــد نکبـت کـــه به ماتحت تو باز
چوب این پرده تپـان است و تپان خواهد بود

راستش پیش‌ترها دوستی داشتم از طایفه‌ی اناث که ما دوتایی، هرچه از هر دو موجود دوپایی برآید، بر خویش حرام ندانسته و  هرآنچه عشق و حالش نامند را از بی‌خودی خودمان خجل ساخته بودیم و چه بسا اگر  آن جناب خواستگار به قول عوام،حسابیش، هواییش ننموده و هوسِ کله‌قندِ سابیده بر کله‌ی نداشته‌اش، به کله‌اش نیفکنده بود، آن نقشه‌ی سرقت مسلحانه‌مان از شعبه‌ی ارزی بانک اسفل‌السافلین را نیز که آماده داشتیم ـ قربتاًعنداللله ـ پیاده نموده و چنان حالی اساسی از شیطان رجیم(ع) گرفته بودیم که دفعه‌ی بعد بدود و اولین نفر به انسانِ احسن المخلوقین سجده کند اوزگل.. البته چنانکه پیداست، اجلِ‌رفاقت یا همان ملک‌الموت مرام، امانمان نداد و دست و پنجول آن نازنین نامعصومه‌ی نامحجوبه‌ی نامحجبه را از دنیای همه‌کارگی همه‌کاره‌های آزاد، کوتاه و به بیچارگی و درماندگیِ کونشویی نوزاد بند فرمود..
بیت:
کون نوزادی چه شویـی، گر به جایی رید، رید
«پای آزادی چه بندی، گر به جایی رفت، رفت»

 البته اشاره‌ام به آن داستان تنها از این جهت بود که آن رفیقه‌ی مغفوله‌ی مرجوعه‌ی مرحومه، اگرچه: در هنگامه‌ی عمل جهدی تمام و کوششی مدام داشت ـ تا جایی که حتی چند پوزیشن‌ جدید ابتکاری نیز اختراع فرموده و  جز یکیشان که موجب گردید دوهفته‌ عقب بیاندازد و جفتمان جفت کنیم، از  مابقی بحمداللله، جواب نیکو نیز گرفته بودیم ـ اما: در زمانهای غیرعملگی(بی‌عملی) به هیچ عنوان حاضر به گفتگو در باب عمل نمی‌بود و نچ‌نچ کنان مذاکره در آن باب را بی‌اخلاقی، بی‌ادبی، شرم‌آور و کارِ بچه های بد که اصلا حرف مامانشون رو گوش نمی‌کنن، می‌دانست و دم به دقیقه، موجبات انگشت حیرت به دهانی و غرغر ما را فراهم می‌نمود که: «جل‌النقی، آخه نوکرتم، چطور خود اون کار میتونه خیلی خوب و به‌به‌اینا باشه که حاضری جون بدی براش اما صحبت در موردش اَخ‌اَخ و پیف پیف؟، گرفتاریم واقعا.. (توضیح اینکه این گرفتاری ما چیز جدیدی نیست و  قدمتش هووووو خیلی زیاده.. در تورات، باب پیشابیگ‌بنگی آمده:
یهوه گفت: بشو..
جنتی گفت: چی بشم؟..
یهوه گفت: تو  خفه بشو نکبت..
سپس گفت: با توام پاییز، تو بشو..
پاییز گفت: خفه؟!
گفت: نه بابا..
پاییز گفت: پریود؟!
یهوه گفت: نه جانم..
پاییز گفت: دِ زر بزن دیگه مثل آدم..
یهوه گفت: وایسا سرزبونمه‌ها، آهان یادم اومد، تو فقط گرفتار بشو..
و اینگونه بود که تا فردای قیامت، شایدم پس‌فرداش پاییز گرفتار بماند.. )
بیت:
به تماشاگه زلفش دل حافظ(فرق نداره،پاییز) روزی
شـــــد کـــــه بــــاز آیـــد و جـــاویــد گرفتـــار بماند!

به هر روی، امروز، بالاخره، به سبب گذر شتابنده‌ی عمر و به تبعش، تجربیات تل‌انبار شده در بصل‌النخاع، یا همان حوالی، انگشت حیرت از دهانمان خارج گردیده و دانسته‌ایم که این اخلاق ظاهرا عجیب، از صفات حجاری‌شده بر ژنوم ایرانی‌ست و آن راضیه‌ی مرضیه‌ی نیلوفر محبوبه‌ی مسروقه هم نه تنها مشکلی نداشته که خیلی هم نرمال تشریف داشته‌اند و محل اشکال خودِحقیر بوده‌ام که گم‌کرده ره، چون آلیس‌بانو در سرزمین عجایب، ول می‌گشته‌ام بی‌آنکه بیت معروف خواجه حافظ را بدرستی دریافته باشم، آنجا که فرموده:
واعـظان کــه روی منبـر ملتـو خـر مـی‌کنند..
پشــت منبــر، با بسیجی، کار دیگـر مـی‌کنند.. پدرسوخته‌ها..

به جای پ.ن .. :(
راستش می‌خواستم کلا در مورد موضوع دیگری بنویسم و اشاره به آن خاطره را فقط برای ورود به آن موضوع و فی‌الواقع به جهت شیرین نمودن اسلام در دهان ابوسفیان و دیگر دوستان در نظر داشتم که دیدم، ای دل غافل،با این روش که پیش میروم عوض مقاله‌ی کوتاه طنز سیاسی ـ اجتماعی، چیزی در مایه‌ی تفسیر کبیرالمیزان میشود، به همان کلفتی، مزخرفی و غیرقابل خواندنی، پس از من می‌شنوید به همین تکه‌ی بی سر وته بسنده کنید و لا تسرفوا.. ان اللله لایحب الوازلین.. والضااااااااااااااااااااااااااالین..
صلوات..

۱۳۹۳ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

دوست ..




نام اثر: دوست
نام خارجی اثر: For Whom the Bell Tolls
سبک: دینامو زاگرب
روش نقاشی: زغال‌سنگ روی آی‌پدِ بروبچ
هنرمند فرزانه: خودمان

۱۳۹۳ فروردین ۱۴, پنجشنبه

نامه به شازده رضا پهلوی..



درود بی‌پایان بر تو و بر پدر تو و بر پدر پدر تو و بر پدربزرگ پدرتو و بر پدر پدربزرگ پدر تو ،بگیر تا بره تا پدرجدت کوروش‌کبیر و فریدون و جمشید و  نهایتا حضرت‌آدم ددی‌البشر.. یه سلام و درود بی‌سروته هم به مادرکبیرت شهبانو و  ننه‌ی مادرت و ننه‌بزرگش و ننه‌ی ننه‌بزرگ مادربزرگ مادرت تا حضرت حوا ننه‌البشر
نه خدا توانمت گفت، نه بشر توانمت خواند
متــحیــرم چــه نامـم، تـوله‌ی ممـدرضا را
شازده رضاپهلوی.. رضاشاکبیر دوم.. رضا پهلــوی.. رض خره.. قبل از هرچیز باید بگم که من یکی عمرا شاه‌اللهی‌نیستم زیرا خودم را بسیار حقیرتر از اینها می‌دانم که اصلا وجود داشته باشم چه برسه چیزی هم باشم.. مایی و منی قرنهای متمادیست که در ما رعایایت مرده و همه‌مون از دم فانی در ذات اقدس همایونی هستیم و خواهیم هسته بود..
گوسپندانیـم و تـو چوپـان مــا..
جز هوایـت نیست در تنبان ما..
بازهم قبل از هرچیز جا دارد چهارشنبه‌سوری، نوروز باستانی شاهنشاهی، سال نو خورشیدی پهلوی و سیزده‌بدر را خدمت شما، شهبانوی سابق (ننت)، شهبانوی فعلی(زنت)، زیباترین پرنسس تاریخ شاهزاده نورپهلوی، رنکینگ دوم زیباترین پرنسس تاریخ شاهزاده ایمان‌پهلوی و دارنده‌ی مدال برنز زیباترین پرنسس تاریخ شاهزاده فرح‌‌دوم‌پهلوی‌ تبریک و تهنیت عرض نمایم.. با آرزوی سالی پر از میمون و مبارک و غیره..
وبالاخره بعد از آن قبل از هرچیزِ قبلی وارد اصل نامه می‌شوم ..اشکال نداره که؟.. ببخش دیگه
اعلاحضرتا، آیا وقتش نرسیده رسما امام زمانی خود را اعلام کنی؟ ما که قبولت داریم.. البته فضولی نباشه،تو خود دانای کل و جزئی و خوب می‌دانی که جهان در انتظار ظهور توست و مخصوصا مردمان سرزمینی در غرب آسیا به نام ایران(تو نقشه بگردی پیداش می‌کنی).. باور بفرمایید عشقی جز عشق شما در دلهای آحاد ایرانیان نیست و کلهم اجمعین خواستار جلوس حضرتعالی بر تخت طاووس که الان شده مطهری هستند و  هرآشغالی جز شما را اخ‌اخ و پیف‌پیف می‌شمارند..
سوگند به هر دو چوچول عمه‌اشرفتان که بنده و خواهرخانمم جز فرتور شما از هیچ فرتوری برای خودارضایی استفاده نمی‌کنیم.. البته خانمم قبلا از فرتور بردپیت استفاده می‌کرد و بنده به همین دلیل با او قهر بودم و محل سگ هم بهش نمیذاشتم اما بحمدالللله و منة جدیدا ایشان هم به شما رو آورده است..
آن که باشد طوق تو بر گردنش
می‌کنـد فـرتــور تـو در واژنـش

شاها، تو که همه‌ی سیاستمداران جهان فرمانبردارت هستند و بدون اجازه‌ی تو مستراح هم نمی‌روند، چرا آخه هیچ گهی نمی‌خوری پس؟.. آیا داری شکسته نفسی می‌کنی؟.. ای ناقلا، حتما می‌خوای نازت رو بکشیم نه؟.. نوکرتم، ما که تمام دست و بالمون پینه بست بس که مالاندیم..  حداقلش به بان‌کی‌مون دستور بده سربازای ایرانی رو آزاد کنه.. به پشم مبارک پرنسس ایمان قسم اینها سربازان تواند در اصل.. نکنه با ما قهر کردی که هنوز نتونستیم تو رو بر تخت بنشونیم،هان؟.. باور کن ما تمام سعیمون رو می‌کنیم ولی نمیشه.. می‌خوای خودت بیا ببین، از صبح تا شب تو فیس‌بوک داریم فحش میدیم به مصد‌ق‌چیهای وطنفروش، رای‌دهندگان به روحانی وطن‌فروش و بقیه‌ی ۷۰ملیون وطن‌فروشان داخل و خارج اما عین خیالشون هم نیست و باز هم شما رو شاه نمی‌کنن نامردها.. اما بالاخره خر میشن، تمنا می‌کنم زیاد غصه‌نخورید زیرا ممکن است خدای ناکرده اشتهاتون کم یا حتی کور بشه و به تبع آن لاغر بشید و نهایتا بمیرید و آنوقت بنده و خانم و خواهرخانم از شدت تاثر و ناراحتی، غمگین یا اندوهناک بشیم و دیگر حال و حوصله‌ی خودارضایی با فرتور ارجمند و ملوکانه‌ی شما را نداشته باشیم.. خدای تعالی مکناد.. آمین
و بعد از هرچیز باید بگم، بدرود شازده.. بوس گنده.. ما اصلا خرتیم.. گه خورده هر کی گفته تو دیپلم هم نداری، پدربزرگ بزرگت یه کلاس هم سواد نداشت و بهش میگن بزرگ(کبیر) ببین تو با سیکل چه کارها که نمیتونی بکنی و از بزرگ هم گنده‌تر بشی.. فقط بدون که من و خواهرزنم به تو ایمان کامل داریم.. زنم البته ایمانش کمی ناقصه و برای همین هم هروقت خونه نیست من و خواهرش یواشکی به یاد شما خودارضایی می‌کنیم و  تیز فرتورها رو جمع می‌کنیم که وقتی خانم برگشت بویی از فعالیتهای سیاسی و مبارزات ما نبره.. درضمن شرمنده که درمورد خودارضایی دوس‌دخترم توضیح ندادم آخه ما یکمی همچین غیرتی و ناموس‌پرستیم، چه کنیم؟ اینجوری بار اومدیم داش..

قربانت نبی حاج‌اسمال.. با اکانت فیس‌بوکی دکتر آریوارژنگ‌ هخامنش ..