تــا کـه هر ناکس شده ناجی بییاور وطن
از برای نفع خود زر زر به هر جا میکند , عُق میزنم
بس که هر بیمایهای , دیوانهای , بیـگانهای
نُسخه بهر درد این کشور مهـیـا میکند , عُق میزنم
چون بواسـیـر و وبــا و حصــبه و ســوزاک را
آن بـنـیصدر از ره قـراان مــداوا مـیکند , عُق میزنم
تا که میبینم که مریم روسری برسر چنین
لِنـگ خـود را از بـرای آمـریــکا وا مـیکنـد , عُق میزنم
آن زمـان که خـاتمـی بینـــوای بـیوجــــود
دستمال خایههای سیدعلیشا میکند , عُق میزنم
هـر زمـان بینــم رضـا چخـماقِ سنگِپا نشان
خـود بـنـام رهبــرِ ملـی به ما جا مـیکند , عُق میزنم
وقـتـی یک احـمـقنـژادِ اوزگلِ کـوتـولـهای
این چنین تا دسته آنجای من و ما میکند , عُق میزنم
وقتی یک ملت چنین وامانده و درمانده است
چون خَـر بیچـارهای در گِـل تقـلا میکند , عُق میزنم
وقـتـی ایـن بـیآبـروی بـیهنـر , پایــیـــز نــــام
زور بیخود میزند , با خویش دعوا میکند , عُق میزنم