آقا امروز میخوام یکی از بزرگترین رازهای خلقت رو براتون فاش
کنم چون میدونم شما دستتون بندِ لایک زدنه و واقعا وقت اینجور کارهای مسخره رو ندارین..
راستش جریان اینه که هر انسانی در زندگی دچار یک نفرین هست..
یعنی چی؟ هان، یعنی مقدر شده که در تمام عمر دنبال یه چیزی سگدو بزند و بهش نرسد..
مثلا نفرین یکی مایهتیلهست و بدبخت هر کاری میکنه یه دوزار دربیاره و یه پورش ناقابل
بندازه زیر پاش نمیشه که نمیشه و آخر به همون پراید رینگ اسپرت رضا میده.. نفرین اون
یکی مثلا خانمه و بیچاره به هر دری میزنه که یه آنجلینا جولی ناقابل بندازه زیرپاش،
چی؟ نمیشه و آخرش به فاطیرجبی رضا میده و بگیر تا بره.. اما ریشه داره این نفرین انسان
و همینجوری لایکزنی کیلویی که نیست که بزن دررویی باشه..
و اما ریشهی نفرین انسان از آنجا آغاز شد که اللله که البته
اسم شناسنامهایش یهوه هست، سهوا یا عمدا و یا از روی اشتباه،،نادانی، نشئگی و یا جوانی
و کمتجربگی وغیره، آدم را خلق کرد و البته حوا را هم و آنها را همینطور کونبرهنه
ول داد در آکواریمش که بهش بهشت برین میگن(بهشت برین=بهشت+فعل امر از مصدر ریدن= جای
گهآلوده) البته از خداوندمنان نباید گله کرد، فکر میکرد این یارو آدمه مثلا، نمیدونست
که چه خلق کرده و درواقع ریده.. خلاصه هیچی دیگه، بعد از یه چند ساعت از خلقت.. اینجاهاش
رو دیگه عینا متن تورات رو قرار میدم که خیالتون از بابت سند هم تخت باشه:
و آنگاه یهوه گفت: هو جنتی بیکارالدوله، پاشو هم بکش ببین اون
دوتا عزیزان من دارن چه میکنند، بپر ببینم، خدا شاهده بلایی سرشون بیاد میکنمت امام
جمعهی موقت تهران که ملت فقط بهت بخندن..
پس جنتی به سوی آندو روان شد و جیک ثانیه بعد بازگشت و فریاد
برآورد: ای داد ای هوار، تهاجم آقاجان، تهاجم فرهنگی، برادران حزبالللهی مگه مردن
که در ملاعام زنا صورت بگیره، کی این دوتا مفسدفیالجنة رو عقد کرده، صیغه هم نبودن..
ای داد
یهوه گفت: خف بمیر مینیم چی میگی تو آخه نکبت؟
آنگاه یهوه چون دید از سخنان آن دیوانه چیزی نمیفهمد خود برفت
تا آمار آن دو را بگیرد.. وقتی به نزدیک درخت رسید دید که آن زن بر زانوان خود نشسته
و شاخهای از درخت آدم را بالا زده و قصد خوردن سیبهای زیر آن را دارد.. هر چه به مخش
فشار آورد یادش نیامد که کی به انسان میوه عطاء فرموده اما خوب، کور که نبود و میدید..
خلاصه یک آن دوزاریش بیوفتاد و گفت: خاک تو اون سر لاشیت کنن پتیاره.. حالم رو بهم
زدی.. بیایید برید گمشید زمین اونجا رو به گه بکشین بجای بهشت برینشدهی ما.. سپس
چوب جادویش را درآورد و خواست آنها را سوسک کند اما یه جای نفرین را بد تلفظ نمود و
کلا ژنوم انسان به فاکس رفت و اینگونه شد که تا همین امروز هر کدام از ما فرزندان آن
دو آش و لاش گرفتار نفرین گشتهایم..
میخواستم در مورد نفرین نکبت و مضحک خودم که همانا آرزوی یافتن
یک آدمیزاد که دوزار درکم کند و زرتی مرا پیشداوری و قضاوت ننماید و به هیکلم گند
نزند، هست هم بنویسم که ولش کن، به شما چه اصلا..؟ واللله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر