نقل است از ناقلان اخبار و سیده خانوم ( طوطی سبز رنگ جناب yahm ) به نمایندگی از طوطیان شکرشکن هندوستان که مر احوال عالم دنبالگی در اسبوع ماضی بغایت لطیف و ملوس بودی ، چندان که دکتر منوچ هم از این آرامش در عَجب ماندی و انگشت به دهان –بلکه گزان- از یبوستِ بحرِ مجادلت و خشکیِ نهرِ مقاومت و جَیدِ ممارست که این نهر از نحر ناکسان و گرگ ها در امان بود.
مَثـَل :
پاییز که گرگ میگرفتی همه عمر، دیدی که چگونه مهیار پایان شب سیه سپید است و قلندر بیدار
باری، دوستان در این وانفسای درماندگی و بی خبری انجمن ها آراستند که از شدت گرما خزینه را تداعی مینمود و دنبالگیان را بر آن داشت تا لَختی از وانفسای سیاست بیرون بجهند و تنی به آب برسانند و همهی دلاکان هم حاضر بودندی، که آنجا سراسر لُنگ بود و کیسه و روشور و البت کمی هم مشت ومال، و شیخ ما در عجب که لنگ سرخ را خوش است و یا کیسه ی لاجوردین، البته نظر او به شش بار کیسه کشیدن نزدیک تر است : تکبیر حضار:
لاکن قهرمانی در قاره کهین آسیا نیز حرفی است از آن هزاران :گریه ی همان حضار:
از زیبندگی و غنا هر چه گویم کم است، چه، مهرجانی (همان که پارسیان آن را مهرگان خوانندی و منظور از آن رفیق مهران جان نباشد) برپا داشتند بس عظیم مر او را نام پانیا نهادند از بهر معاونت پاییز و آدونیا ،که چند تَن ... همی اعتراض بکردندی از تعاقب و تقدم و تاخر نام ها که چرا آدوییز نخوانیمش ؟ که کوشان نامی از سلاله پاکان آمد، اینبار با اسمایلی و خندان که چون پ از حروف اصیل پارسی است و من هم پاییز را دوستتر میدارم، پس پانیا بهتر باشد، که این حرکت او اشک در چشمان حاضرین بکرد و بانو ایلبرا در جا صلیبی کشیدند مر قلب خویش بر دفن فتنه و آراستگی بنای دوستی .
کنون مهرگان پانیا چیست؟ همانا یکی شدن دوستان در غالب موسیقیایی اقوام ایرانی باشد و این بار لینکهایی نهادندی که پیر و برنا را به جنبندگی و لزگی انداختندی و سراسر سایت آکنده گشتی از گُزَل نام آذربایجان که هر که دیگری بدیدی ، خندان بگفتی یاشاسین آذربایجان، و هر که از آن ارواح دنباله ، که ابلیس بزرگ ایشان راچنین بخواندی، گر روح بودی فی الفور جان شدی و آنلاین، و اشک ریزِ جانانِِ لایزال: ایران.
بیت :
جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد
هر کس که اين ندارد حقا که آن ندارد
چون نوای خوش دوستی و ایرانی برخاست اختای و آیلین کوس غیرت زدند و همی خواندند:
کوچه لره سو سپ میشم
یار گلنده توز اولماسون
هله گلسین هله گتسین
آرالیخدا سوز اولماسون
بسیار دوستان دوستی ها راست بکردی و بسیار هم همولایتیهای خویش جستندی، چون رگبار که یکی گیله مرد پاک یافت، آریوبرزن نام (یکی از آریوبرزن های سایت) و مر او را اشتیاق انجمنی پانگیلکی فزود و ترنم گیلکی مر او را بخواند و حضار هم مسرور از این سرور ایشاله گویان معاونت کردندی:
یه شو بوشوم کونوس کـَله /ایشاله
کونوس بچم یه وَروَره /ایشاله
یکته می دامن دکته /ایشاله
می دهن اءو دکته /ایشاله
گیلگمش چون این سرود بشنید ، فریاد همی کردی و از حال برفتی و رگبار عهد کر مر دنبالگیان که دو هفت روز دیگر چنان لینک دهد که همه دَم بگیرند : بگردن، بگردن ، و چه ترقصی برپا شود آن روز. تا باد چنین باد.
جمع الوار هم این حرکت خوش اوفتاد و برنو های خویش بیرون کشیدندی ،و بر آسمان آبی گلوله نه، که گُل فشاندندی و گفتند هفتهی دیگر خواهند ترکاندندی ، و از مسعود خان بختیاری علیه الرحمه زمزمه کردندی:
تو بهــــارم چــی گُــلا سُهــــر بهــــــارونه بيو
تو چـــي كـــوگــــون بهـــاري به هـــوا لُونه بيو
زنـــــده مُ بــــا بيـــــدنتُـــم تــــي به ره ديدنتُم
تو وا بـــا عيــد و بهــــار بيـــو و شـــــادي بيار
جمعی نیز پی ایجاد یونیورسیته خاستندی به زعامت لطیفزاد ، تا 10 واحد کفترشناسی در دانشکدۀ دستبلقوچی بغل دست سلۀ اصغرسهپا راه بیاندازند و نیز حکایت باید نمود مر گربهای سیاه گوش از تیول سرکار علیه مهرنوش خانوم که خلق بر لهو و لعبِ خویش جمع کردی و مر دل احباب و عاشقان غنج برفتی و درجمله انجمنی نهادند مر گربه سانان و بهائم را به زعامت جناب مستطاب 666 دامت حبه علی کیان و ماکیان، باشد که نوازش شوند و رام یابند، و مباد در درندگی با پاسداران ولایت سنجیده شوند و دریغ است که آخوندها ارزنی از مهر ایشان داشته باشند که اگر داشتند وضع ما چنین نبود و سودای حریت نداشتیم...
گفتیم و غم آزادی آمد...
باز هم بیت:
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما، صد سنگ آسیا کن
این هفته اسوه ی صمیمیت دنباله – نازنین علی آقای تاپز منش – امور سایت و انجمن کبیر فرو هلیدند تا به امر اکونومیک اهل و عیال قادر شوند, باشد زود مراجعت نمایند و نخستین آخوند به قطب شمال رفت و یومیه اعتماد ملی منتشر شد و کیا خان رئیس هم بیشتر دیده شد و یکی از شیرین سخنان بدنبال اعتقاد برخی به روح بودی و جملگی خنده کردیم و دیگر هیچ، نه آن هیچ که سرّ کواکب در هفت آسمان داند ؛
پوستر خان انجمن پارس گویی بیاراست و انگشتان قطع شده ی هموطنان در روستای گاودانه جهانی شد و نابکاران تازیانه زدند بهروز جاوید تهرانی و از دنائت بکشتند مادر آرش صادقی ، اما ایرانیان اتحاد بکردند بر تغوط بر حسن نصرالله و سعایت کردندی مر خامی و خبط لیلا اوتادی و بار دیگر نشان دادند اژدها باشد در این راه و تنها زمردی که مر این دیو را از پای درآورد همانا عشق و مهر است به ایران و دوستی دوستداران از هر حزب و آیین و تنها اتحاد بر نام و آزادی ایران.
بیت الابیات:
گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد
از برق آن زمرد، هین دفع اژدها کن
پاینده ایران
آزاد ایرانی
دلاتون عاشق و اهورایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر