میدانم بسیاری از شما باوجود آنکه خود را
آتئیست(خداناباور) میدانید، اما در عمق ذهن خود کمی نگرانید که نکند اشتباه کرده باشید
و خدایناکرده به عقوبتی دچار شوید و این از آن جهت است که دلایل کافی به شما ارائه
نگردیده و بنابراین امروز سعی میکنم در یک مطلب کوتاه(مثل همیشه) مسئلهای که فکر
میکنم دانستن و درک آن برای یک آتئیست خیلی لازم است را به سادهترین شکلی که میتوانم
توضیح دهم.. به قول حسنی امام جمعهی ارومیه:اینجاش رو فارسی میگم که آمریکا هم بفهمه..
هرچیزی هرقدر هم که پیچیده باشد از قوانین
سادهای پیروی میکند یعنی درواقع و در ذات خود ساده است.. مثلا تمام کائنات با همهی
عظمت و پیچیدگی آن از یک هسته که الکترونی به دور آن میگردد و چهارنیروی اساسی که جاذبه،
الکترومغناطیس، نیروی قوی اتمی و نیروی ضعیف اتمی نامیده میشوند، تشکیل شده که تازه
بسیاری از فیزیکدانان برجسته، از جمله جناب انشتین، اعتقاد به یکی بودن هرچهارنیرو
داشته و دارند.. شاید ندانید که آلبرتانشتین بیشتر عمر خود را صرف اثبات این موضوع
نمود که البته نتوانست، اما معنیش این نیست که دیگری هم نتواند..
مغز انسان و شیوهی ادراک آن از پدیدههای
هستی نیز چنین است و با وجود پیچیدگی بسیار از قوانین پایهای(Basic Rules)
سادهای پیروی میکند.. یکی از این قوانین چیزیست که من اسمش را محدودهسازی میگذارم..البته
شاید اسم بهتری برای آن وجود داشته باشد، اما مهم نیست، توضیح خواهم داد منظورم از
آن چیست..
آنچه آن را محدودهسازی نامیدم این است که
مغز ما برای هر چیز حدودی متصور میشود و یا سعی میکند محدودهی آن را دریابد.. مثلا
گرما را در نظر بگیرید، مغز ما فورا میپرسد آیا از این دما که الان هست گرمتر هم
وجود دارد؟ چقدر میتواند گرمتر باشد؟ نهایت دما چیست و چقدر است؟ .. همچین همواره
محدودهی پایین را هم بررسی میکند.. سردتر؟ سردترین یا نهایت کمشدن دما؟.. در مورد
دیگر پدیدهها نیز همین است.. سرعت.. حجم.. وزن.. قدرت و غیره.. همچین در مسائل اخلاقی
مثل خوبی و بدی..
در مورد قوانین پایهای که مغز ما خوبی و
بدی را با آنها تعریف میکند در فرصت دیگری صحبت خواهم کرد زیرا بسیار مهم هستند اما
فعلا به محدودهسازی مغز در موردشان بپردازیم.. نهایت خوبی چیست و نهایت بدی؟
از آنجا که از دیگر اصول مغز انسان علاقهی
وافر آن به نامگزاری است، به نهایت خیر و خوبی نام خیرمطلق میدهیم یا هر چه دوست دارید:
یزدان پاک، خداوند، اللله، یهوه.. و به نهایت شر و بدی که مغزمان میتواند متصور شود
نام شرمطلق میدهیم.. ابلیس، شیطان و غیره هم رایجند..
خوب، بدیهیست که هر چیزی از نظر خوبی و
بدی یک جای این محورمختصات که از خیرمطلق تا شرمطلق کشیده شده قرار میگیرد و انسان
نیز.. انسان بسته به اعمالش روی این محور حرکت میکند یعنی به سمت خیر یا شر و کل داستان
همین است.. ملیونها کارتون و فیلم و کتاب در مورد این مطلب ساخته و نوشتهشده و همچنان
نیز ادامه دارد.. بدها و خوبها، بدهایی که صعود میکنند و خوبهایی که سقوط کرده و به
شر میگرایند.. البته میدانید که کلی هم دین در این مورد اختراع گردیده..
زرتشت جهان را نبرد دائمی خیر و شر میداند
و شما بعنوان انسان تصمیم میگیرید از سپاهیان خیر باشید یا شر.. ادیان سامی هم که
طبق معمول گند زده و خیر را پیروز مطلق کردهاند و به شکلی قوائد بازی را برهم زده
و کار دست تهیهکنندگان هالیوود دادهاند.. درواقع مسیحیان امروزه و به لطف هالیوود
مثل زرتشتیان شیطان را بازندهی کامل نمیدانند و فکر میکنند او با وجود سقوط در دوزخ
ابدی هنوز هم دارد یک غلطهایی میکند پدرسوخته که البته مثل همیشه اصل فکر ایرانیست
و از داستان ضحاک(اژدهاک) که در درون کوه دماوند به بند کشیده میشود اقتباس شده..
به خاطر داشته باشید که دماوند یک آتشفشان است که زمانی فعال بوده و گدازه به بیرون
پرتاب میکرده و مثال مسلم جهنم است و به بند کشیده شدن ضحاک سمبلیست از اینکه شر
هرگز نمیمیرد و باید همواره گوش به زنگ بود، زیرا او قدرتی برابر با خیرمطلق اما در
جهت عکس دارد و ممکن است پیروز گردد و نه اینکه کارش تمام شده و نخود نخود هرکه رود
خانهی خود..
پیشنهاد میکنم کمی در مورد محدوهسازیهای
مغز و شاخ و برگی که به مرور زمان به آن داده میشود بیاندیشید، شک ندارم به زودی درخواهید
یافت که کل داستان خداو پیغمبر و حورو پری و غلمان و روز جزا و رستاخیز و عیسی و ننش
و موسی و عصاش و ممد و شترش و کتب آسمانی و حدیث و سربریدن و عملیات شهادتطلبانه و
جنتی و سیدعلی و ابرفرض و نقی تنها و تنها به این دلیل ساده است که مغز انسان علاقهی
زیادی به محدودهسازی دارد و سعی میکند سرو ته چیزها را پیدا نماید یا برایشان سر
و ته بتراشد و بر آن نام بگذارد.. همین و به همین سادگی.
توضیح اینکه نوشته از هیچ منبعی گرفته یا برداشت نشده
و اینا..