عمریسـت تا به نام خــدا گـول خوردهای
عمـری فـریب مـذهب مجعول خوردهای
در آرزوی حـبــهی انگــور و حــور عیــن
گرگی شدی و شنگول و منگول خوردهای
در گوشــهـات تـــا کـه بــزادی اذان زدنـد
آری به محـض زادهشـدن دول خوردهای
روزی بـه صحـنِ قبرِ حسین و رضا پلاس
فرداش گـردِ گــورِ عـــلی وول خوردهای
سـردرد نـاگــرفته و دسـمـــال بســتهای
عطسـه نکــرده، بـیـهده آمپول خوردهای
شـاشِ شتــر به خـورد تـو دادند و غافلی
پنــهان در ایـن خیال که رِدبول خوردهای
با ایـن هـمه حقـارت و بیـچـارگی، چنان
پرنخـوتی که بیضـهی صد غول خوردهای
بـا مـــا مـپــیـچ تـا کـه نمالانمــت به هم
آنسان که هوکِ راست ز هرکول خوردهای
پـاییــز هـرچـه گفـت، بگـو چَشـم، نازنـیـن
جــــای شـــراب، بـــاز، اتــانـول خـوردهای