۱۳۹۲ شهریور ۲۸, پنجشنبه

رِد بول ..


عمریسـت تا به نام خــدا گـول خورده‌ای
عمـری فـریب مـذهب مجعول خورده‌ای
در آرزوی حـبــه‌ی انگــور و حــور عیــن
گرگی شدی و شنگول و منگول خورده‌ای
در گوشــهـات تـــا کـه بــزادی اذان زدنـد
آری به محـض زاده‌شـدن دول خورده‌ای
روزی بـه صحـنِ قبرِ حسین و رضا پلاس
فرداش گـردِ گــورِ عـــلی وول خورده‌ای
سـردرد نـاگــرفته و دسـمـــال بســته‌ای
عطسـه نکــرده، بـیـهده آمپول خورده‌ای
شـاشِ شتــر به خـورد تـو دادند و غافلی
پنــهان در ایـن خیال که رِدبول خورده‌ای
با ایـن هـمه حقـارت و بیـچـارگی، چنان
پرنخـوتی که بیضـه‌ی صد غول خورده‌ای
بـا مـــا مـپــیـچ تـا کـه نمالانمــت به هم
آنسان که هوکِ راست ز هرکول خورده‌ای
پـاییــز هـرچـه گفـت، بگـو چَشـم، نازنـیـن
جــــای شـــراب، بـــاز، اتــانـول خـورده‌ای

۱۳۹۲ شهریور ۲۲, جمعه

هَدَر ..


اگر شبی، شبی اگر، دوباره با تو سـر کنم
دوباره با تو باشـم و به روی تــو نظـر کنم
وگر دوباره این دلــم، بلــرزد از نـگاه تـــو
 چگـونه میتــوانم از نگاه تـــو حــذر کنــم؟
چه میشود اگر به بوسه‌ای شـبی، شبی دگر
لبان خشک و خسته‌ام به بوسه‌ی تو تَـر کنم
از این غـروب غمـزده، وزیـن دیـار شـبزده
امیـد بسـته بودمـی بـه چَشـم تو سفــر کنم
چه میشد اَر شبی دگـر، نگار بی‌وفـای مـن
بدین شکسته بال و پر، به کوی تو گذر کنـم
مگـو کــه پاییــز ندانسـت، کــه نیــک، آگهـم
خطاسـت با تـو من اگر شبی دگر هَدر کنم