ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دردا
که ســزاوار وطــندوسـتی ایـنسـت
دیـروز،
همین بـوده و امروز هماین است
دیـروز،
چـو از خـونِ جوان، لاله دمان شد
امروز
، همه روی زمیـن، لالهجبـین اسـت
دیــروز
، کشیــدند به خـون، نعش پـدر را
امروز،
به خون خفته، پسر، زیرِ زمین است
دیـروز
، بــه زنــدان فـلان ، بنـد به پـایت
امروز
، تــو را جای ، فلان بنـدِ اوین است
کشتـند چنـان، فاطمیو عشقیو
ما، هیچ
دَم
هـم نکشیـدیم، که امروز، چنیـن است
تــا
، ملــتِ خامــوش و جبـونیـم ، زبونیـم
تا
بـره بُوَد ، گرگ به راهش به کمین است
پـاییـز،
مگو قصهکه از ماست که بر ماست
دْی
بـوده حزیـن ، یا اگر امـروز غمین است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غزل را به زندانی سیاسی گرانقدر
ابوالفضل عابدینی نازنین تقدیم میکنم..
کاش کار بهتری از من ساخته میبود.. به
امید آزادی او و دیگر دربندان زندانهای ملایان بیآزرم..
من قبلنا فكر ميكردم هر چي سرمون مياد حقمونه، اما حالا فهميدم كه هر چي سرمون مياد كممونه.. :/
پاسخحذفدرود.. تردیدی نیست که عوامل زیادی در روحیات و اخلاق فردی و اجتماعی مردم موثره و بنظرم نمیشه خیلی صریح و روشن رای داد و در یک جمله در مورد یک پدیدهی به این پیچیدگی قضاوت کرد.. من فکر میکنم ما ایرانیان حساسیت کمی نسبت به سرنوشتمون و آنچه بر آن تاثیر زیاد دارد داریم اما اینکه چرا اینطوریم داستان درازی است و مباحثات طولانی میطلبد که از حوصلهی این مقال و حال رو به زوال من خارج است..
پاسخحذفپاییز دعوتنامه بالاترین داری به من بدی
پاسخحذفمن در بالاترین نیستم از بعد از کودتا.. :) اعصاب اضافه داریا..
پاسخحذف