۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

دائی جان ناپلئون ..


تـــو ندیدی مکرِ شرلــوک هــولمـز را؟
تـــو نــدیــدی ایـنـــدیانــــا جونـــــز را؟
تــــو نــدیــدی جیمـــز بانـــــدِ لندنــی
کـــرد شـــاه خـــوب مـــا را رفــتـنـی؟
هرکسی در هرکجا خورده سوسیـس
بـــوده حتـــمـــا کـــار،کــارِ انـگلــیــس
هرکه هـرجـای جهــان گشـته رئیــس
هست او پـرورده‌ی اِم‌آی‌سیکس MI6
تــای هـــر عمـــامــه را گــر وا کنــــی
مـــارکِ «مـیـد‌ایـن‌انگلیـس» پیـدا کنی
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
ای الـــیــزابــت، خداونـــــد کــــــریــم
ای تو بسم‌الللله الــرحمن الــــرحیــم
جــان مـا و بـنـتــــلی و جاگــــوار تــــو
خلقـــت گیـتــــی ز اســـتعــمار تـــــو
«ای فـــدای تــو هــمه بـزهـــای مـــا»
ای تـــوهـمــهـــای شـــاه‌الللهـــی ما

۱۳۹۲ خرداد ۱۷, جمعه

انتظار ..



عزیزم، هرچی که میخوای، بکن اختیار داری
با بد و خوبش آخه جونم، دیگــه چکار داری؟
خودتم خوب میدونی همیشه اینجوری بودم
میخـوام امــا نمیشـه چیـزی که انتظار داری
نمی‌دونـم چی بگــم، تازگــی حرفــم نمیـاد
شنیــدم تازگی‌هـا بـا بعضی‌هـا قــــرار داری
عیب نــداره، بیخیال، هرجا باشی عـاشقتم
تـودلــم جـا، تـو هنــوز، هزار هزار هزار داری
هـمینم که کاغذِ دیواری دسکتاپمی غنیمته
به جز این، پیشم، یه عالم دیگه یادگار داری
خیــلی وقتـه دیگـه از کسـی نـدارم انتــظار
میدونـم پاییـــزم و تــــو هــوس بهــــار داری

راستش..
اگرچه بنظرم عدم بکارگیری دستور زبان رسمی در ادبیات و مخصوصا شعر عمل بسیار اشتباهی‌‌ه و به زبان لطمه می‌زنه اما گاهی میاد دیگه و نمیشه ازش گذشت..
از طرف دیگه بعید می‌دونم تو این شرایط کسی زیاد با غزل عاشقانه حال کنه اما شاید تنها پناهی که برامون مونده همین عشق باشه.. عشق بدون چشم‌داشت.. عشقی که زیاد "من" نداشته باشه.. عشقی که میگه: من برای توام, تو برای هرکی میخوای باش.. البته می‌دونم این‌جور عشق‌ها فانتزیه تا حد زیادی و در دنیای واقعی عشق هم یک معامله محسوب میشه(بچه که نیستم,امسال میرم مردسه), اما چه عیبی داره, آرزو که میشه داشت, نه؟..